کاتارسیس در تئاتر شورایی
۷۲-۱۰ ۱۱s price
کاتارسیس در تئاتر شورایی
( تجربه ی حسی یک اجراگردان )
ـ آریان رضائی ـ
هم واره در حال تجربه ، جستجو و یادگیری در تئاتر شورایی هستیم و هم واره با دریچه های تازه ای از مفاهیم و راه کارهای متعددی روبرو می شویم. گاهی در پی یافتن پاسخِ پرسش های شخصی خود هستیم، و گاهی صدای کسی می شویم که شاید پیش از این جایی برای “پرسیدن” نداشته است. اما پرسش های متعدد ما بهانه ی زیبایی می شوند برای گفت و گو با مردمـ مردمی که خودِ ما هم جزئی از آن ها هستیم. با آن ها در کوچه و خیابان قدم می زنیم. با هم پشت ترافیک می مانیم. با هم در هوای آلوده ی شهر نفس می کشیم. با هم در جستجوی به دست آوردن پول برای پرداخت اجاره خانه، و قبض های مان هستیم و گاهی اگر چیزی از آن پولِ به دست آمده ماند کفشی نو برای قرارهای تازه ی خود بخریم بلکه لبخندی بر لب های مان بیاورد و سردی این زمینِ نامهربان را لحظه ای فراموش کنیم.
ای زمین سردِ نامهربان ما مردمی هستیم که با هم قدم می زنیم اما تنهاییم. ما مردمی هستیم که هزاران بار از کنار هم رد می شویم اما نمی خواهیم لحظه ای در چشمانِ هم خیره شویم. حتی زمانی که زیر یک سقف زنده گی می کنیم…
اگر لحظه ای هم دست یک دیگر را بگیریم لحظه ای بعد دست مان در دست کسِ دیگری است و او که دستش را رها کرده ایم کم تر از ما تنها نیست. ای زمین سرد نامهربان ما از چه چیزی فرار می کنیم؟
ریشه ی پرسش های ما به این ها بر می گردد: به تنهایی مردم . ما در این سال ها در تئاتر شورایی آموختیم که پرسش های مان را به خودِ مردم برگردانیم. شما در اجرای ما آزادید و می توانید این آزادی را هم به یک دیگر ببخشید. پس از شما می پرسیم: همان گونه که خواستارِ آزادی برای خود هستید خواستار آزادی برای شخصِ مقابل تان هم هستید ؟ چرا وقتی با هم هستیم و در زیر یک سقف زنده گی می کنیم باز هم یک دیگر را تنها می گذاریم؟ آیا احساس تنهایی می کنیم؟ تنها ماندن را دوست داریم یا تنها گذاشتن را ؟
کجای گفت و گوهای ما اشتباه است که تنها می مانیم ؟ کجای شهر آرامش بیشتری داریم که هم راهِ مان را تنها می گذاریم؟ در تنهایی چه گفت و گویی شکل می گیرد که ما را یک قدم در مسیر زنده گی مان پیش بیاندازد؟ در تنها ماندن و تنها گذاشتن چیزی جز تک گویی هم هست که ما آن را نمی بینیم ؟ و در تک گویی چیزی جز سرکوب وجود دارد که ما آن را درک نمی کنیم ؟
” رابطه” آخرین تجربه ی اجرایی ما به شیوه ی مونو/شورایی از این پرسش ها آغازید. پرسش هایی که باید ماـ مردم را به درون خود رجوع می داد تا بتوانیم صادقانه ترین پاسخ ها را برای شان بیابیم.
: تئاتر ارتباط دو بازی گر با انگیزه ای مشخص در یک صحنه است و مونو/شورایی رابطه ی یک بازی گر با مخاطبی خاموش و بی واکنش است که تماشاگران نقش او را بازی می کنند. به زعم آگوستوبوال حضور هم زمانِ تماشاگران و بازی گران در یک مکان و زمان واحد، تئاتر است. به طوری که هر انسانی قادر به دیدن یک موقعیت و دیدن خودش در آن موقعیت است. اکنون در “رابطه” زنی تنها مانده ـ قصد رفتن دارد. اما پیش از این تصمیم آخرین امید خودش را محک می زند و تمام تلاشش را می کند تا همسرش از اتاق بیرون بیاید و با هم حرف بزنند. اتفاقی که رخ نمی دهد مگر با اراده ی تماشاگران آن هم زمانی که نیاز به گفت و گو را حس کرده و برای ترمیم این رابطه تلاش کنند.
ما این نمایش را در میدان امام حسین ، دریاچه ی زریوار و دبیرستان دخترانه ی راضیه ی شهر مریوان اجرا کردیم. پیش تر نیز یک اجرا از این نمایش را به جای نمایش دیگری در جشنواره ی نمایش های شورایی بهزیستی در کانون اصلاح و تربیت زندان ها در تهران به روی صحنه بردیم .
اجرای ما در زندان که همه ی مخاطبین خانم بودند (دخترانی چهارده تا هجده ساله که برخی حامله و زنانی که معلم و مربی این دختران بودند) به سمت خیانت رفت. تنها زن نمایش یعنی مهشید که این اسم از اولین تجربه ی مونو/شورایی ما یعنی ” وقتی برلین شورایی می شود” گرفته شده است معتقد است که همسرش با دختری به اسم پریسا رابطه ای مخفیانه دارد. تماشاگران ما تاکید عجیبی روی مسئله ی خیانت داشتند گویی رنج اصلی را در آن جا می دیدند در جایی از مداخله ها یکی از مربیان به ما اعتراض کرد که چرا چیزی را نشان می دهید که در جامعه ی ما وجود ندارد بلافاصله از خودِ مداخله گر اصلی پرسیدم چرا مسئله ی خیانت رو مطرح کردی خانم مربی معتقدند که چنین مسئله ای در جامعه ی ما وجود ندارد؟ مداخله گر جواب داد: اگر وجود ندارد من به خاطر چی الان توی زندانم؟ من در آن لحظه زبانم بند آمد و چیزی نتوانستم بگویم … در پایان اجرا صحبت کردم که این تئاتر فقط یک تمرینه برای اینکه موقعیت هایی که در اجتماع توش قرار گرفتیم یا احتمال داره تجربه ش بکنیم رو این جا تمرین کنیم. این به ما مهارت هایی رو می ده که با آگاهی و آماده گی بهتری نسبت به موقعیت ها در جامعه ی واقعی واکنش نشون بدیم. معضلی که در شروع اجرا داشتیم و کم کم در طول اجرا برطرف شد این بود که مخاطبین اجازه ی حرف زدن را به هم نمی دادند و گفت و گو به سختی شکل می گرفت در پایان درباره ی همین مسئله هم صحبت کردیم که این تئاتر چطور می تونه تمرینی برای گفت و گو هم باشه همه ی شما امروز تلاش کردید به جای همسر مهشید و حتی به جای خود مهشید بیاین روی صحنه وسعی کنید الگوی بهتری رو برای ترمیم این رابطه در گفت و گو نشان بدین. یکی از مداخله گر ها در جواب گفت ما امروز چون تئاتر بود و واقعیت نداشت آرامش داشتیم و تونستیم گفت و گو کنیم اما همه ی ما وقتی عصبانی بودیم یه کاری کردیم که الان این جاییم. در پاسخ به او یکی از دوستانش گفت : خب اگر همیشه این تئاتر رو کار کنیم می تونیم رو خودمون مسلط بشیم و… برای من این زیباترین لحظه ی اجرای اون روز بود حس آرامش عجیبی به من دست داد به گونه ای که نا خداگاه یاد کاتارسیس در درام ارسطویی افتادم و با خودم گفتم کاتارسیس واقعی این حس زیبای الان من است “کاتارسیسِ جوکر” و حس کردم تنها نیستم. وقتی با مردم حرف می زنیم اولین حسی که از میان می رود انزوا و تنهایی است . تعادلی جای آن را می گیرد که میل به دوباره تجربه کردنش رهایتان نمی کند . با همین نمایش به مریوان رفتیم تا سه اجرا را نیز با مردم آن جا تجربه کنیم.
اجراهای مریوان هرکدام به مردمی ترین شکل ممکن تجربه شدند. اجرای میدان امام حسین که ابتدای جدل حدود ده نفر مخاطب داشت و تا به خودمان آمدیم دیدیم نزدیک به دویست نفر دارند در اجرا مداخله می کنند یا اجرای دبیرستان دخترانه ی راضیه که روی مسئله ی اعتیاد تاکید داشتند : همسر مهشید را باید درک کرد چون به یک نوع اعتیاد دچار شده است و مهشید باید او را کمک کند تا به زنده گی برگردد. اما تجربه ی بی نظیر دریاچه ی زریوار زیر باران مارا حسابی شکه کرد ابتدا بسیار ناراحت بودم مگر می شود زیر این باران شدید تئاتر اجرا کرد ؟ مگر مردم می ایستند مگر مداخله خواهند کرد و…؟ اجرا که شروع شد انگار نه انگار که باران می بارد و هوا لحظه به لحظه سردتر می شود! در جایی از اجرا دختری که از دبیرستان راضیه آمده بود تا این اجرای ما را هم ببیند یک باره گفت شما دارین توهین می کنید! میکروفن رو براش نگه داشتم تا حرفش را بزند پرسید شما می گین همسر مهشید نویسنده، هنرمند و شاعره ؟ بله ، مشکلش چیه ؟ مشکلش اینه که شما دارید به هنرمندا توهین می کنید مگر می شود آدم نویسنده، هنرمند و شاعر باشد بعد خیانت کار هم باشد ؟ حمیدرضا نعیمی ( نویسنده و کارگردان تئاتر ) از میان جمعیت پاسخش را داد و گفت : بله .
آن اجرا به علت بارش تگرگ قطع شد و ادامه اش غیر ممکن بود اما تاثیر و خاطره ی زیبای آن برای همیشه در یاد و خاطر ما ثبت شد . این همان شوری است که مارا به تجربه ی دوباره و چندباره ی تئاتر شورایی سوق می دهد. این همان لحظه ی نابی است که ما را از انزوا و تنهایی مان بیرون می کشد. در میان مردم بودن و به رنج ها و مشکلات شان پرداختن ما را به کاتارسیس و در نهایت تعادل می رساند. همان چیزی که موجب می شود شهامت شاد بودن داشته باشیم. به یاد آگوستوبوال و همه ی فعالان تئاتر شورایی در دنیا فعالیت ما برای درگیر کردن مردم با تلاشی انسانی ادامه خواهد داشت . همبستگی مان پایدار
همراهان ما در اجرای نمایش رابطه : پرنیان گودرزی ( بازی گر ) پریناز آل آقا ( گروه کارگردانی ) سیدضیا صفویان ( عکاس) محسن مهری دروی و بهنام جابری ( دستیارین اجرا ) علی ژیان ( مدیر روابط عمومی ) محمد جواد ایزدی ( طراح پوستر و بروشور و طراح سایت )