نویسنده: آریان رضائی
( فرزاد به هنگام بیدار شدن _ صُبح _ متوجه می شود جُنُب شده است . مهشید _ همسر فرزاد _ علت را جویا می شود: فرزاد می گوید خواب سکسی دیده است! )
این اتفاقی است که یحتمل برای هر کسی پیش آید . هر چه پیش آید ! خوش آید؟
: مهشید به هم میریزد. وارد اتاق می شود و در را از داخل قفل می کند.
فرزاد قرار است در تلویزیون راجع به برلین ( فیلسوف سیاسی ) صحبت کند، می خواهد برود. اما، تمام لباس هایش در اتاقی است که مهشید درِ آن را بسته است و بیرون نمی آید. نمایش از اینجا شروع می شود:
فرزاد هرچه تقلا می کند نمی تواند مهشید را راضی به بیرون آمدن از اتاق بکند. با موبایل خودش به موبایل مهشید که در پذیرایی است زنگ می زند _ وانمود می کند مادر ِ مهشید زنگ زده است _ او حتی با مادر ، خیالی ، صحبت می کند. اما، فایده ای ندارد. فرزاد مدعی بر حل مسائل از طریق گفتگو است حاضر نمی شود به هیچ عنوان خشونت به خرج دهد. او به ناچار بعد از مدتی تک گویی برای مهشید مجبور می شود به مهران _ برادرمهشید _ زنگ بزند:
مهران حاضر نیست به آنجا بیاید یا اینکه برای فرزاد لباس بخرد و بفرستد. و از سر کارش هم مرخصی نمیگیرد و… با مهشید هم نمی تواند حرف بزند . هر چه قدر هم فرزاد تقلا می کند مهشید هیچ چیزی نمی گوید. مهران معتقد است که : فرزاد نباید راستش را می گفت ، باید با یک دروغ سروتهِ قضیه را هم می آورد. و فرزاد هم که مدعی بر آزادی بیان اندیشه است کارخودش را تایید میکند به این منظور که او صادقانه به همسرش گفته که خواب سکسی دیده است. نخواسته است دروغ بگوید و به هیچکس بویژه مهشید هم اجازه نمی دهد او را مجبور به دروغ گفتن بکند. میخواهد اگر دروغ هم می گوید با اراده ی خودش دروغ بگوید نه از سر جبرِ حاکم! خواب دیدن یا ندیدن دست خود آدم نیست و این خوابی هم که او دیده ربطی به دوست داشتن یا نداشتن مهشید ندارد!
( سوالی که اینجا مطرح میشود این است: در چنین موقعیتی آیا فرزاد راستش را باید می گفت یا دروغ؟ راست گفتن چه پیامدهایی خواهد داشت و دروغ گفتن چه پیامدهایی؟ )
فرزاد در اواخر این موقعیت کوتاه نمایشی به فکرش خطور می کند به تاکسی تلفنی زنگ بزند و با همین لباس زیری، که به تن دارد از خانه خارج شود، نهایتن از یک بوتیک لباس بخرد . و همین کار را هم میکند اما قبل از رفتن برای آخرین بار از مهشید می خواهد که از اتاق بیرون بیاید. مهشید هیچ پاسخی نمی دهد. به شدت به فرزاد بر میخورد و از خانه خارج می شود.
من به عنوان جوکر دو پرسش را مطرح کردم ابتدا با طرح یک پرسش خواستم مخاطبان را صرفن با موقعیت پیش رو درگیر کنم : چگونه می شود در موقعیت ِ فرزاد، مهشید را از اتاق بیرون کشید؟
سپس در مرحله ی دوم : به فرزاد حق می دهند یا به مهشید و مهران، آیا فرزاد باید صادقانه خواب خود را تعریف می کرد یا دروغ می گفت؟
بیشترین هدف از پرسش اول این بود که مخاطب به ضرورتِ حضور مهشید پی ببرد یعنی به جای او بیاید روی صحنه چون اگر مهشید به روی صحنه می آمد و با فرزاد رو درو می شد آنموقع میشد این پرسش را مطرح کرد که آیا فرزاد کار درستی را انجام می دهد یا حق با مهشید است، گفتگو.
گفتگو بین ما و مخاطب و بین مخاطبان با همدیگر بوجود آمد و من سعی کردم به طریق مختلف ابتکار عمل را به مخاطب بدهم . بعضی ایده و فکری داشتند و بعضی هم دلشان می خواست بازی کنند. در مشارکت گیری ها هر دوی این موارد را داشتیم. اجرا پانزده دقیقه و مشارکت سی و پنج دقیقه بود سپس بعد از اجرا و مشارکت، سمینار آموزشی و همچنین نقد به مدت چهل دقیقه توسط بهزاد صدیقی ( منتقد و نمایشنامه نویس ) و میلاد نیک آبادی ( کارگردان ) برگزار شد.
_ در پاسخ به پرسش اول ، پیش بینی من درست از آب در آمد . به جایی رسید که تماشا_بازیگر نقش مهشید را روی صحنه بازی کرد البته در این امر من هیچ تلاشی نکردم، صرفن پرسش را مطرح کردم و سعی ام بر این بود که واقعا مخاطب خود تصمیم بگیرد. گاهی دختر ، گاهی پسرنقش مهشید را عهده دار می شدند چرا که جنسیت اینجا برای ما مطرح نبود.
پسری جوان به جای فرزاد در جایی از مشارکت گیری ها خواست به روی صحنه بیاید . معتقد بود با چرب زبانی می شود مهشید را از اتاق بیرون کشید . و خواست یک نفر جای مهشید او را همراهی کند . خانمی به روی صحنه رفت و پشتِ دربِ فرضیه اتاق ایستاد. تماشا_ بازیگرِ فرزاد شروع کرد به ناز کشیدن به ترفندهای مختلف اما بی نتیجه بود . مهشید نه چیزی گفت نه بیرون آمد.
در جایی دیگر وقتی بازیگر اصلی نقش فرزاد ، مجدد به روی صحنه آمد خانمی گفت که جای مهشید از اتاق بیرون می آید و می خواهد با فرزاد حرف بزند آمد و ناراضی و گله مند پافشاری کرد که پای زن دیگری در زندگی فرزاد است که او همچین خوابی دیده است. بازیه او را قطع کردم چون درست همینجا موقعی بود که باید پرسش دوم را مطرح می کردم.
و همین کار را هم کردم اینبار مجادله بر سر این به راه افتاد که فرزاد نباید راستش را می گفت! اکثریت این را تایید می کردند . به جز یکی دو نفر، معدود ، معتقد بودند که فرزاد کار درستی انجام داده است. مشارکت در بازی بیشتر از بحث و گفتگو ها بود. آخرین مشارکت را که اعلام کردم : دو پسر روی صحنه آمدند ( فقط می خواستند بازی کنند) یکی به جای مهشید و یکی به جای فرزاد. با بیانی طنز کارشان را اجرا کردند.
دقایقی را در اختیارشان گذاشتم و سپس با تشویقشان به پیشواز دو مهمان برنامه رفتم ( بهزاد صدیقی و میلاد نیک آبادی )
بهزاد صدیقی ابتدا از راهی پر خطر و تجربه نشده گفت اجرای نمایشنامه ای جدی و از پیش نوشته شده به صورت مشارکتی یا شورایی . سپس راجع به نمایشنامه ی برلین نوشته ی محمد یعقوبی که قبلا آن را خوانده بود سخن گفت : نقد بهزاد صدیقی بیشتر به این شرح بود که گروه نمایشنامه را کامل به اجرا در نیاورده و از اجرای بخش هایی از نمایشنامه گذشته است .
توضیح من این بود که اجرای کامل هیچ نمایشنامه ای در تئاتر شورایی ممکن نیست چرا؟چون همانگونه که در اجرا بداهه پردازی مخاطبان وجود دارد در تمرین هم به همینگونه است بداهه پردازی بازیگران را داریم ما از بازی های نمایشی کارمان را شروع میکنیم و تئاتر شورایی هفت تکنینک دارد که از آنها بهره میگیریم از طرفی ما صرفن موقعیت دراماتیک نمایشنامه برلین را بیرون کشیدیم .
بهزاد صدیقی در ادامه ی صحبت هایش به وجوه مختلف شخصیت فلسفی فرزاد پرداخت که در اجرا آنچنان به آن پرداخته نشد
توضیح من این بود با اینکه این نقد را می پذیرم که بازیگرم نتوانست آخر سر آن شخصیت مطلوب را روی صحنه خلق کند اما از طرفی دیگر ما مجبور بودیم به خاطر اینکه مخاطب _ مردم _ با این شخصیت و موقعیت همزاد پنداری کند آن را ساده تر از آنچه که هست جلوه بدهیم . ما مفهوم آزادی را باید در موقعیت بوجود آمده معنا می کردیم نه در بیان فلسفی شخصیت فرزاد.
میلاد نیک آبادی تاریخچه ای از نمایش های خیابانی و سپس تئاتر محیطی ارائه داد و صحبت هایش را معطوف به مشارکت تماشاگر کرد چراکه هم در تئاتر خیابانی هم محیطی و اینجا به طور کل تئاتر شورایی تماشاگر در اجرا دخیل خواهد بود
من راجع به توضیح میلاد نیک آبادی درباره ی اصطلاح تماشا_بازیگر این را اضافه کردم که این اصطلاح صرفن در تئاتر شورایی یافت میشود . آگوستوبوآل (خالق این شیوه ) میگوید واژه ی تماشاگر در شان انسان نیست. برای همین عنوان را تغییر داده و میگوید تماشا_بازیگر. ما در نمایش های مرسومِ خیابانی که هنوز هم نمی دانم چرا می گویند تئاتر خیابانی، میبینیم که با تماشاگران حرف میزنند یا حتی به تماشاگران بازی هم می دهند اما در نهایت طرح و داستان خود را پیش می برند پایان همان پایان از پیش تعیین شده است و این از انفعال بدتر است چراکه از تماشاگر استفاده ی ابزاری می شود ( البته به عقیده ی من) اما درتئاتر شورایی همانطور که در این اجرای امروز دیدید چیزی به مخاطب تحمیل نمی شود او آزاد است و میتواند خلاقیت خود را بروز دهد . می تواند داستان را آنگونه که می خواهد پیش ببرد وبازی بکند چرا که ما در تئاتر شورایی حتی کارگردان هم نداریم ومن اینجا صرفن یک اجراگردان(جوکر) هستم.
بهزاد صدیقی در ادامه توضیحاتی کلی راجع به تئاتر شورایی _ اجراگردان _ وکتاب های نوشته شده توسط خود بوآل ارائه دادند.
ومن هم این اشاره را داشتم که قبلا توسط گروه تئاتر شورایی تهران نمایشنامه ی از پیش نوشته شده به صورت شورایی به اجرا در آمده است برای مثال ” خانه ی عروسک ایبسن” در باغ هنر و این ما نیستیم که برای اولین بار این را تجربه می کنیم آنچه به گمانم تجربه اش جدید به نظر برسد اجرای یک مونولوگ به صورت مشارکتی است چراکه معتقدم آنجا که دیالوگ سرکوب می شود تک گویی بوجود می آید و به طور کلی پرداختن به سرکوب به دور از مرام تئاتر شورایی نیست !
و خیلی چیزها را نیز نمی توان گفت…
پنجشنبه ۱۹ بهمن ماه ۱۳۹۱
کافه پله ی فرهنگسرای سرو
آریان رضائی