آنچه که آگوستو بوآل در ارتباط با حضور مردم و مفهوم مشارکت در تئاتر ستمدیدهگان بیان میکند منحصر به زمانهی ما نیست بلکه وی معتقد بودکه از همان ابتدای پیدایش هنر نمایش تماشاگر، بازیگر بوده است و زمانی که این دو ( تماشاگر و بازیگر) از هم جدا میشوند حرفهی بازیگری برای نخستین بار خدشه دار میشود.
دورانی که بوآل در آن دست به ابداع این روشها میزند از منظر سیاسی دورانِ تلخ و تیره ای بوده است. این مهم از وی کاراکتر مبارزی میسازد که البته در آن سالها برایش خوشایند تمام نمیشود. انتظارِ بوآلی که به ستوه آمده بود از تئاتر فراتر از آنچه که هست میرود. وی با طرح تئاتر ستمدیدهگان، تئاتر را سلاحی برای آزادسازی معرفی میکند. و اینگونه میپنداشت که تئاتر باید در خدمتِ تغییر وضعیت موجود در بیاید.
آگوستو بوآل با مردم، دیگر با آن تئاترهای تبلیغی _ تهییجی که پیشتر به آن می پرداخت مواجه نمیشد بلکه تلاش میکرد با بستری که روشهای مشارکتی فراهم میکرد ابزار تولید را به دست مردم بسپارد و از این رهسپار مردم را به بیداری، دوری از انفعال و حضوری فعال در اجتماع تمرین دهد.
در اینجا میخواهیم به وضعیت ستم در موقعیتهایی که بوآل توسط مردم و با آنها به اشتراک میگذاشت بپردازیم. آنهنگام که بوآل تلاش میکرد افراد جامعه خود را در موقعیت سرکوبها و ستمهای گاهن سیاسی آن دوران ببینند. تا بدین شکل در جستوجوی راهکاری برای مقابله با سرکوبگر و رهایی از ستم قرار بگیرند. در نتیجهی این اتفاق ارتباط سه وجهی سرکوب، سرکوبگر و سرکوب شده شکل میگیرد. بنا بر دلایلی که ذکر شد اکثر این موقعیتها به ارتباط دوسویهی سرکوب شده با سرکوبگر بر روی صحنه میپرداخت. ما امروزه در میان فعالان تئاتر شورایی در دنیا بیشتر شاهد به کارگیری آنتاگونیست و پروتاگونیست به جای سرکوبگر و سرکوب شده هستیم که دلایل آن را در ادامه بر میشماریم.
برای مثال در یکی از این موقعیت ها کارگری را میبینیم که توسط کارفرمای خود سرکوب میشود واز گرفتن حقوق ماهیانه و یا هر نوع حق و حقوق کارگری خود باز می ماند. در چنین وضعیتی به طور مطلق کارفرما سرکوبگر و کارگر سرکوب شده معرفی میشوند. نکتهی حائز اهمیت چنین نگاهِ مطلقی این است که تماشاگر نمیتواند به جای سرکوبگر در نمایش مداخله کند. بلکه او به جای سرکوب شده و یا شخصیتی که میتواند به سرکوب شده کمک کند به روی صحنه می رود. و خیلی ها معتقدند در چنین وضعیتی بازی تماشاگر به جای سرکوب گر به جز در شرایط خیلی خاصی خطرناک است. اما امروزه برای مخاطبِ چنین موقعیتی، این پرسش مطرح میشود که آیا شخصِ کارفرما محق نیست؟ آیا او مقصر اصلی شکل گیری و پیدایش این سرکوب است؟ و علت پرسش هایی از این دست پیچیدهگی های ذهن مخاطب قرن بیست و یکمی است پیچیدهگی هایی که مانع مطلق نگری او میشود. باعث میشود کم تر به کاملن خوب و کاملن بد فکر کند و رنگ خاکستری برایش جایگزین تیرهگی تمام شود. آیا می توان این روزه در موقعیت های مشابه عنوان سرکوبگر را به راحتی به آدم ها نسبت داد؟
تغییر سبک زندهگی و هجمه ی گستردهی تکنولوژی ، تغییر وسایل ارتباط جمعی، شبکه های اجتماعی، امکانات پیشرفتهی انسان امروز و … چه قدر بر این تغییر نگرش ها و تفاوت دیدگاه ها به نسب دهه ی شصت و هفتاد میلادی (یعنی پیدایش تئاتر شورایی ) تاثیر گذاشته است؟
می دانیم که هزاران دلیل و برهان دیگر نیز هزاران نوع از این پیچیدهگی ها را به ارمغان آورده است. و همه ی این ها دست به دست هم میدهند تا امروزه آن نگاه سنتی و کلاسیک به تئاتر شورایی پاسخگوی نیازهای جامعه نباشد . پس در وهلهی اول باید نگاه و رویکردهای نوینی جایگزین شوند. باید این روشها به روز شوند و مدام تغییر کنند و این چیزی به جز خواسته ی آگوستو بوآل نیست! وی نیز تا لحظات پایانی عمرش مدام در پی ایجاد تغییر در کارش بود.
یک مثال و تمرین ساده برای درک بیشتر این وضعیت به ما کمک شایانی می کند: این تمرین را میتوانید هنگامی که با دوستان و همگروهی های خود در یک کافه به دور یک میز نشسته اید هم انجام دهید یکی از شما نقش پرسشگر را بر عهده بگیرد . لیوانی را بردارید و وارونه در وسط میز قرار دهید تک تک از افراد حاضر بپرسید به لیوان خوب نگاه کنند و آنچه که مشاهده میکنند را به زبان آورند. وقتی همهی افراد مشاهدات خود را گفتند حال لیوان را بچرخانید تا هر کس سوی دیگر لیوان که پیشتر دوستشان مشاهده کرده بود را ببینند و حالا آنها مشاهدهی خود را به زبان بیاورند. چه اتفاقی میافتد ؟ مشاهدهی هر کس با شخص دیگر متفاوت است. این لیوانِ ساده میتواند نمونهی مثالی تئاتر شورایی باشد که هر کس گونهای متفاوت آن را مشاهده میکند. این مهم موجب پیدایش رویکردهای نوینی در این حوزه میشود.
جریان مونو/شورایی از این رو یکی از اهداف خود را بازآفرینی موقعیت هایی می داند که در آن تماشاگر بتواند در نقش هر دوسوی یک موقعیت نمایشی به روی صحنه بیاید و بازی کند. ما در این موقعیت ها بدون شک با چالشها و معضلات اجتماعی روبرو می شویم که دو سوی این موقعیت را نه سرکوب گر و سرکوب شده بلکه آنتاگونیست ( ضد قهرمان ) و پروتاگونیست ( قهرمان ) کامل میکنند. با این توضیح که ضد قهرمان کسی است که چالشی را برای قهرمان داستان به وجود میآورد. چرا تماشاگر میتواند به جای آنتاگونیست بازی کند؟ چون او میتواند آنتاگونیست را محق بداند و با آمدن به روی صحنه به ما نشان دهد سرکوبِ اصلی از کجا به این موقعیت تحمیل میشود!
در شرایط تازه یعنی در رویکرد نوین مونو/شورایی پرسش اصلی همچون پرسشی که آدریان جکسون (مترجم کتاب های بوآل به زبان انگلیسی) در برخی اجراهایش می پرسد میتواند این نیز باشد: که در این موقعیت مشکل چیست؟ (پیش از این می پرسیدیم راهکار سرکوب شده چیست؟) مشکل چیست گامی مشابه تجربههای گروه فرمات در هلند را نیز بر میدارد و آن هم آنالیز موقعیت توسط مردم است!
وضعیت پیچیدهی ستم از نوع قرن بیست و یکمی آن همه ی مارا برای تغییر و دگرگون کردن به تکاپو انداخته و مونو/شورایی تلاش ما برای همسویی با این تکاپوی جهانی بوده است.
_ آریان رضائی _