برلینِ محمد یعقوبی
( تجربهی نخستین اجرای عمومی تئاتر ستمدیدهگان در ایران)
آریان رضائی
مقدمه
باید گفت : این اتفاق میتوانست بهجای فروردین، اردیبهشت و خرداد ۱۳۹۶، مرداد، شهریور و مهر ۹۲ رُخ دهد. هنگامیکه “وقتی برلین شورایی میشود” در دومین جشنوارهی تئاتر شهر به عنوان اثر برگزیده معرفی شد. آن زمان چون قرار بود محمد یعقوبی بازاجرای مردِ بالشی را در فرهنگسرای ارسباران به روی صحنه ببرد به مدیریت جشنواره و فرهنگسرای ارسباران پیشنهاد دادم اجرای عمومی برلین هم در همان سالنِ جواد ذوالفقاری که در جشنواره به ما اختصاص داده بودند همزمان با مرد بالشی برگزار شود. علی رغم تعهد جشنواره به اجرای عمومی آثار برگزیده و همچنین خالی بودن سالن از اجرا، به دلایل کاملن مشخص موافقت نشد. پس اجرای برلین ماند تا سال ۹۶ و در مجموعه ی تئاتر شهر.
مونولوگ برلین را ابتدا سال ۱۳۸۹ به مناسبت زادروز محمد یعقوبی (۱۱ فروردین) در کردستان و سپس مهر ۱۳۹۱ در لابی خانهی هنرمندان ایران ( همایش مونولوگ خوانی ) نمایشنامه خوانی کردیم. در همین سال (بهمن ماه) برلین را برای اولین بار به شیوهی مونو/شورایی، مبتنی بر تکنیک تئاترِ فروم ( از تکنیک های هفتگانهی تئاتر ستمدیدهگان ) و در کافه پلهی پارکِ ساعی اجرا کردیم که متنِ تجربهی آن ابتدا در وبسایت محمد یعقوبی و سپس در وبسایت مونو/شورایی منتشر شد. چند ماه بعد یعنی مرداد ۱۳۹۲ برلین در دومین جشنوارهی تئاتر شهر اجرا شد. دکتر برنت بلر (از مطرح ترین چهرههای تئاتر ستمدیدهگان در دنیا) از اولین کسانی بود که توجهش به اجرای برلین جلب شد. وی در یادداشتی از ما بهخاطر پرداختن به این موضوع در ایران و فراهم کردن بستر این گفتوگوی چالش برانگیز میان مردم تقدیر کرد. برنت آن زمان مدیر دفتر تئاتر کاربردی دانشگاه کالیفرنیای جنوبی بود و برای اجرای برلین در دانشگاه از ما دعوت کرد. در آن مقطع زمانی به دلیل مشکلات مالی و عدم حمایت امور بین الملل مرکز هنرهای نمایشی نتوانستیم به کالیفرنیا سفر کنیم. چند ماه بعد (بهمن ۹۲) برلین را یک روز در نخستین رپرتوار مونو/شورایی در لابی خانهی هنرمندان ایران اجرا کردیم.
از آن موقع نمایشهای زیادی به این شیوه توسط گروه ما اجرا شد چیزی حدود چهل نمایش در مکانها و رویدادهای مختلف. اما اصرار و پیگیری من برای نخستین اجرای عمومی تئاتر ستمدیدهگان در ایران “برلین” بود که این پیگیری بدون علت نبود!
همزمان با تلاش برای رسیدن به اجرای عمومی به منظور پرداختن با نگاهی زنانه و رویکردی متفاوت در اجرا، پیشنهاد نگارش نسخهی زنانهی برلین را ابتدا به ترانه برومند و سپس بهار کاتوزی دادم که در نهایت متن بهار را برای اجرا در سومین رپرتوار مونو/شورایی و باز هم در سالنِ جواد ذوالفقاری، همزمان با چهارمین جشنوارهی تئاتر شهر انتخاب کردیم. حال که تجربهای کاملتر و وسیعتر از قبل هم داشتیم تلاش و پیگیری من برای رسیدن به اجرای عمومی برلین بیشتر شد. هر بار به دلیلی به ما اجرا نمی دادند. اینبار مجبور به اجرای برلین در بخش مهمان سی و چهارمین جشنوارهی تئاتر فجر شدیم با این امید که اجرا در این جشنواره تعهد اجرای عمومی را برای مرکز هنرهای نمایشی ایجاد کند که بی تاثیر نبود. برلین در کافه تریای اصلی مجموعهی تئاتر شهر فقط یک روز اجرا شد. تجربهی مکتوبِ تمام این اجراها اکنون در سایت مونو/شورایی منتشر شده است.
بالاخره پس از ماهها پیگیری اواخر اسفند سال ۹۵ برای اجرا در اوایل فروردین ۹۶ و فقط به مدت دو هفته اجرا خبر دادند. چالش بزرگی برای ما ایجاد شد فقط چند روز، آن هم در روزهای آخر سال و شب عید فرصت داشتیم. کمی ناعادلانه به نظر میرسید. از اجرا پشیمان شدم. البته به آقای یعقوبی از طریق ایمیل خبر دادم که در مورد این چالش چیزی نگفتند و فقط مثل همیشه با آرزوی موفقیت مجوز اجرا را فرستادند. به شهرام کرمی زنگ زدم تا از تجربهی سالها مدیریتش در تئاتر کمک بگیرم نمی خواستم بعد از این همه پیگیری برای اجرای عمومی برلین با شرایط بد و شکست روبرو شویم. شهرام کرمی پاسخ داد: می توانست همین هم نباشد! پاسخ قانع کنندهای بود آنقدر که فردای آنروز برای تشکر از مدیریت مجموعه، به تئاتر شهر رفتم.
ابتدا یک اجرای ویژه بهمناسبت زادروزِ آگوستوبوآل و روز جهانی تئاتر هفتم فروردین ۹۶ برگزار کردیم که به همین مناسبت جولین بوآل (فرزند آگوستو بوآل) نیز از برزیل برای ما پیامی ویدئویی فرستاد. یکی از اهداف ما از این اجرای ویژه دیده شدن برلین پیش از شروع اجراهای اصلی بود. مطمئن بودم اگر تعدادی از مخاطبان این اجرا را ببینند در میزان استقبال از روزهای نخستِ اجرا تاثیر خواهد گذاشت. آن روز در سالنی با ظرفیت ۲۶ صندلی حدود ۱۰۰ نفر به تماشای برلین آمدند.
اجراهای اصلی را با نام “برلینِ محمد یعقوبی” از ۱۴ فروردین آغاز کردیم. در همان هفتهی نخست دو اجرایی شد. هفتهی دوم هم به همین منوال. تمام اجراها تا آخرین روز به اصطلاح سولد اوت شد. با یک هفته تمدید موافقت شد. همان روز نخست، بلیت های کل هفته تمام شد و باز هم دو اجرایی. با یک هفتهی دیگر تمدید موافقت شد به سانسهای ویژه رسید و در نهایت به علت شروع جشنوارهی تئاتر دانشگاهی امکان تمدید وجود نداشت. آخرین اجرای برلین که با سالروز تولد آگوستوبوآل شروع شده بود بدون برنامه ریزی قبلی با سالمرگِ بوآل در اردیبهشت ماه مصادف شد. اکنون حدود سه هزار نفر برلین را دیده بودند و صدها نفر درخواست اجرای مجدد داشتند. این جادوی تئاتر ستمدیدهگان و تئاتر اجتماعی محمد یعقوبی بود و علت همهی پیگیریهای من: همین دو!
تماشاخانهی پایتخت (کنشِ معاصر سابق) را از میان سالنهایی که به ما برای باز اجرا پیشنهاد داده بودند انتخاب کردیم. چون در خرداد پر حادثه بودیم، بیشتر از ده روز امکان اجرا وجود نداشت که آن ده روز هم با استقبال چشمگیری روبرو شد؛ حدود هزار نفر هم آنجا برلین را دیدند.
تجربهی جوکر
تماشاگران که روی صندلی ها، روی زمین یا ایستاده منتظر شروع اجرا بودند من وارد میشدم و دعوتِشان میکردم به تجربهی یک بازی نمایشی.
من (جوکر) : با دستِ راستِتون یک دایره رسم کنید. ( همه انجام میدادند) کار سختی بود؟ (عمومن میگفتند نه!) لطفن با دستِ چپِتون یک مربع رسم کنید ( همه انجام میدادند) کار سختی بود؟ ( عمومن میگفتند نه!) خب، لطفن هر دوتا رُ همزمان با هم انجام بدین ( همه میخندیدند سپس تلاش میکردند) کار سختی بود؟ (عمومن میگفتند بله یا نمیشه یا…) لطفن برای خودتون دست بزنید. ممنونم از مشارکت خوبِتون. ( سکوت) موافقین یه بازیِ دیگه هم تجربه کنید؟ ( همه موافق بودند. انجام یا انجام ندادن بازی دوم به تشخیص جوکر برمیگردد که با بررسی وضعیت موجود در برخورد با مردم تصمیم میگیرد انجام بازی دیگر لازم است یا نه) خوبه، لطفن هر چی که من میگم برعکسِش رُ بگین… بله بله بله ( باید میگفتند: نه نه نه ) نه نه نه ( باید میگفتند: بله بله بله ) بله نه بله ( باید میگفتند: نه بله نه ) بالا بالا بالا ( باید میگفتند : پایین پایین پایین ) پایین بالا پایین و در ادامه : پایین بله چپ یا بالا راست نه و …
این بازیها و مشابه آن به فعالسازی مخاطب و آماده شدن آنها و شرایط، برای یک اجرای مشارکتیِ گرم و صمیمی کمک میکنند. یا عامیانهتر بگویم یخها آب میشوند.
من: آیا در زندهگی شخصی و اجتماعیتون در موقعیتهایی قرار گرفتین که مجبور باشین بین راست گفتن و دروغ گفتن یکیش رُ انتخاب کنید؟ ( همه میگفتند : بله) خوبه، معمولن کدومش رُ انتخاب میکنین، راست یا دروغ؟ ( برخی میگفتند دروغ، برخی راست و برخی هردو یا سکوت و البته عدهای هم دروغ مصلحتی که دیگرانِ حاضر معتقد بودند که دروغ مصلحتی همان دروغ است)
از هرکسی که نظرش را بیان میکرد علت را جویا میشدم سپس در مورد علت او از دیگران میپرسیدم که آیا موافق هستند یا نه . طبقِ قاعدهی همیشهگی، تمام نظرات بیان شده از جانب تماشاگران بود نه من یا گروه اجرایی. علت پرسش دربارهی دروغ به موضوع و چالش نمایش برلین بر میگردد. یعنی پرسش در این مرحله باید متناسب با چالش و دغدغهی نمایش باشد. عنوانی که برای این بخش از اجرا میتوان انتخاب کرد “ضرورت طرح مسئله” است. اکنون جوکر، صحنه را ترک میکند تا موقعیت نمایش اجرا شود.
مونولوگِ برلین نوشتهی محمد یعقوبی دربارهی یک استاد فلسفه به نام فرزاد است که قرار است در تلویزیون دربارهی آیزایا برلین صحبت کند. اما روزی که میخواهد به برنامه برود پیش از رفتن با همسرش مهشید دچار اختلاف میشود . مهشید به اتاق خواب میرود و در اتاق را هم قفل میکند. تمام لباسهای فرزاد داخل اتاق است و او برای رفتن به برنامه لباس مناسب ندارد.
فرزاد عصبی است اما نمیخواهد خشونت به خرج دهد. از اتفاقِ پیش آمده هم پشیمان نیست. او عصبانیتَش را در خود فرو میریزد. چون معتقد است می شود همهی مسائل را از طریق گفتوگو حل کرد. اکنون این امکان از او سلب شده است. (اینها را در یک تکگویی با لحنی تند و کمابیش عصبی مقابل دربِ اتاق، خطاب به مهشید، نشان می دهد)
همه چیز از آنجا شروع میشود که خوابِ فرزاد همسرش مهشید را دچار سوتفاهم میکند. (فرزاد خواب دیده است و مهشید دربارهی این اتفاق از او سوال پرسیده و فرزاد هم صادقانه موضوعِ خوابش را تعریف کرده است) فرزاد میگوید که خواب دیدن یا ندیدن، فکر کردن یا فکر نکردن دستِ خود آدم نیست. و همهی اینها هیچ ربطی به دوستداشتن یا دوستنداشتنِ همسرِ خود آدم ندارد. مهران (برادر مهشید که فرزاد به ناچار به او زنگ زده است) تائید و همذات پنداری میکند. خواستهی فرزاد از مهران این است که همهی این حرفها را او نیز به مهشید بگوید. که مهران نمیپذیرد چون خجالت میکشد. مهشید ( که مونولوگ او را بهار کاتوزی نوشته است) دایهی این را دارد که فرزاد مدتهاست به او توجه نمیکند. از این صداقتِ فرزاد به هم ریخته، از طرفی دچار شک و تردید شده است و از طرفی دیگر میگوید دلش می خواهد در چنین شرایطی فرزاد به او دروغ بگوید چرا که از شنیدن واقعیت رنج میبرد!
نمایشنامه ی برلین از آنجا که خرده پیرنگها و پایانی باز دارد بسیار مناسب برای اجرا به شیوهی تئاتر ستمدیدگان است. موضوعی بسیار نزدیک به فرد فردِ جامعه که پیشامدش برای هر کسی ممکن است. نمایشی ناتورالیستی و بسیار باور پذیر، بهگونه ای عین زندهگی که بهراحتی میشود مهشید را فهمید و به جای او بازی کرد، مهران و فرزاد را نیز. فضایی باز برای درگیر شدن با یک مسئلهی اجتماعی و اساسن یک تئاتر اجتماعی.
پس از پایان این موقعیت من به صحنه باز میگشتم و از تماشاگران میپرسیدم : مشکل چی بود؟ هر کس نظرش را بیان میکرد و من در مورد نظر و علت آنها دوباره از دیگران میپرسیدم که چه کسی با این دیدگاه و نظر مخالف است و دوباره علت یابی. سپس با طرح سوالهایی چون : آیا با تصمیم مرد موافق بودند یا اینکه (در ادامه) آیا مهشید خوب توانست از خود دفاع کند؟ تماشاگران راهکارهایشان را پیشنهاد میدادند و علت مخالفت یا موافقت خود با عملکردِ شخصیتهای نمایش را بیان میکردند. این مرحله را میتوان “آنالیز موقعیت توسط مردم” نامید.
در سالهای اخیر بدون توجه به معنا و مفهومِ مشارکت بارها شاهد بودم گروههای مختلف از عنوانِ مشارکت برای اجراها و ویژهگی آثارشان بهراحتی استفاده کردند در حالیکه مشارکت زمانی کارکرد و معنای درستی پیدا میکند که شاهد عملی از سوی تماشاگران باشیم. مشارکت سهیم شدن افراد در تصمیم گیریهایی است که در زندهگی و وضعیتِ موجود آنها موثر باشد. مشارکت، دخالت به منظور کمک کردن است.
من : ممنونم از گفتوگوی خوبی که با ما داشتین. نظرات و راهکارهای خوبی رُ مطرح کردین اما همیشه توی حرف زدن ابهام وجود داره ما و شما وقتی میتونیم بفهمیم که هر کدام از این راهکارها چهقدر در حل مسئله یا بهبودِ وضعیت موجود نقش داره که اونها رُ آزمایش کنیم. یعنی در بوتهی عمل ببینیم. موافقین ؟ خوبه، پس ما یکبار دیگه با هم نمایش رُ میبینیم با این تفاوت که اینبار هرجا حس کردین میتونین تغییری ایجاد کنین یا تشخیص دادین چیزی هست که میتونه تغییر کنه … با گفتنِ کلمهی کافیه توسط شما، نمایش متوقف میشه تا ایده و راهکار شما رُ آزمایش کنیم. صحنه در اختیار شماست. شما در ادامه میتونید جای هر کدام از شخصیتها بهروی صحنه بیاین و فراموش نکنید که اینجا جنسیت مطرح نیست مهم راهکارهای شما برای حل مسئلهست.
طی تجربهی پنجاه بار اجرای برلین شاهد صدها راهکار مختلف بودم برخی از این راهکارها واقعن خلاقانه و بینظیر بودند برخی کاملن در حل مسئله نقش داشتند. دستاورد ما از این اجرا برای زندهگی وصف شدنی نیست. کاش میتوانستیم تمام این اجراها را ضبط کنیم. جایی که میتوان از واژهی تفسیر در فرایند تئاتر ستمدیدگان استفاده کرد، پس از شنیدن نظرات و دیدن راهکارهای مردم است. همهی اتفاقاتی که در اجراهای متعدد برلین تجربه کردیم آینه و تفسیری واقعی از جامعهی ایرانی بود. از تکثر موجود، سطح فکر و دیدگاهها تا نحوهی برخورد مردم حتا با چنین مسائل به ظاهر ساده ای که در برلین با آن روبرو بودیم. با اینکه طی فرایند اجرا هیچوقت اجازه نمیدادم کسی متوجه دیدگاه و نظر من دربارهی موضوع بشود، اما گاهی لحظاتی توسط مردم خلق میشد که به شدت از آن تاثیر میگرفتم. در یکی از اجراها دختری به روی صحنه آمد. میخواست به جای مهشید بازی کند و وقتی نزدیک شد بسیار عجیب بود به من نگاه نمیکرد ابتدا میخواست همانجایی که ایستاده است شروع کند. به او گفتم باید از داخل اتاق و در جای مهشید قرار بگیرد. پرسید میتوانم با کفش وارد شوم؟ برخی از ما خندیدیم گفتم ایرادی ندارد بفرمایید. وارد اتاق شد و شروع کرد به حرف زدن با صدای بلند: فرزاد … فرزاد ( فرزاد هم با صدای بلند مشغولِ تمرین برای برنامهی تلویزیونی بود) فرزاد بیا اینجا کارت دارم.
فرزاد : تا وقتی که بهخوای داد بزنی صدات رُ نمیشنوم
دختر: مگه تو کت و شلوارت رُ نمیخوای ؟ مگه نمیخوای بری توی اون برنامهی مزخرف بشینی و همهش حرف بزنی (خندهی تماشاگر)
فرزاد: برنامهی مزخرف نه! من حرف میزنم به من پول میدن. من اجارهی این پنت هاوس رُ از کجام بیارم؟
دختر: پنت هاوس؟ من رُ کردی تو قفس میگی پنت هاوس؟ باشه. من این کت و شلوارت رُ نمیدم ببینم چهجوری میخوای بری بیرون. برو…
فرزاد ( به مهران زنگ میزند) مهران جان سلام این خواهره تو داری که من کردمش تو قفس؟ قفس صدمتری؟ (خندهی تماشاگر)
دختر: داداش من خبر نداره اینجا چه خبره! ( از اتاق بیرون میآید با جدیت) قطعش کن!
فرزاد : ( میخندد) داداشت داره حرف میزنه
دختر: اون تلفن رُ توی صورتت خورد میکنم. قطعش کن!
فرزاد: مهران فک کنم دیشب جکی جان دیده (خندهی تماشاگر)
دختر : جکی جان ندیدم . فرزاد گناه من چیه؟
فرزاد : بیا بشین اینجا
دختر : نمیشینم . گناه من چیه فرزاد ؟ من کی بودم که اومدم تو زندهگی تو؟ (سکوت) جواب من رُ بده. مگه نمیگی فلسفه خوندی؟ پس اگر اینجوریه فلسفهی خانمها رُ هم میدونی
فرزاد : لباس من رُ بردار بیار (بلند میشود)
دختر : نمیارم فرزاد. یک قدم دیگه برداری خودت میدونی. (سکوت و خندهی تماشاگر) بشین ( فرزاد مینشیند)
فرزاد : باشه تو هم بیا بشین این سمت صحبت کنیم ( دختر سعی میکند از کنار میز رد شود تا سمت دیگر کاناپه بنشیند مکث میکند و از فرزاد میخواهد جا بهجا شود تا همین سمت بنشیند. سپس مینشیند در این لحظه بازیگر نمایش اشارهای به من میکند و من متوجه شدم دختر نابیناست) من چی کم گذاشتم برات؟
دختر نابینا: ( با عصبانیت ) تو چی کم گذاشتی ؟ درک از موقعیت! اسم خودت رُ گذاشتی استاد فلسفه؟ من به تو نمیگم که به زنهای دیگه فکر نکن ولی میگم شرایطت رُ هم بسنج. بسنج که داری چی میگی فرزاد. این خیلی مهمه.
فرزاد: باشه. الان بذار من برم بیام درموردش حرف میزنیم.
دختر: نه . تو حرف نمیزنی تو فرار میکنی! برنامهی یک ساعتهت میشه شش ساعت و بعدش معلوم نیست کدوم قبرستونی میری (تشویق تماشاگر)
یکی دیگر از شبهای اجرا دختری جوان اصرار داشت باید فرزاد را در موقعیت مشابه قرار داد البته این دیدگاه در خیلی از اجراهای دیگر نیز مطرح شد. فرصت را در اختیار دختر جوان قرار دادم تا بهروی صحنه بیاید و راهکارش را اجرا کند. او به جای مهشید به اتاق خواب رفت ولی بلافاصله و با سرعت بیرون آمد و روی کاناپه کنار فرزاد نشست.
فرزاد: سلام ( تماشاگر میخندد) نون و ماست میخوری؟
دختر: مرسی… خب، ببینم تو فرزاد بودی؟
فرزاد: شما هرچی دوست داری صدام کن!
دختر: ببین فرزاد میخوام یه چیزی رُ برات تعریف کنم
فرزاد: الان؟ بهتر نیست کت و شلوارم رُ بیاری من بپوشم برم برگشتم تعریف کنی؟
دختر: خواهش میکنم… پنج دقیقه
فرزاد : زیاده.. اگر مثل من برنامه زنده رفته بودی ارزش سی ثانیه رُ هم میفهمیدی
دختر: بی تربیت… راستش رُ بهخوای منم پیش اومده به مردای دیگه فکر کنم
فرزاد: خیلی خوبه… پس فهمیدی که یه چیز طبیعیه؟ دیگه چی…
دختر: به من نگاه کن
( فرزاد نگاه نمیکند.خندهی تماشاگر)
فرزاد : فکرت رُ بگو یک دقیقه و سی ثانیهش رفت
دختر: به من نگاه کن … حسودیت شده؟
فرزاد : وای وای …
دختر: داری اذیت میشی؟
( فرزاد به سمت اتاق میرود)
دختر: بهت برخورد؟
فرزاد: نه گفتم این یه چیز طبیعیه
دختر : حالا چرا میری سمت اتاق میخوای بری اون تو درُ قفل کنی؟ ( تشویق تماشاگر)
فرزاد : وای … در بازه میخوام لباسام رُ بردارم…
این راهکار مرا به یاد پائولو فریره و صحبتهایش پیرامون آزادی میاندازد : آزادی یعنی چه؟ آزادی یعنی زمانی که تو از کنترل دیگری دست برداری. در این صورت هم او را آزاد کردهای هم خودت را. تا هنگامی که بخواهی دیگری را کنترل کنی و هدایتگر او باشی نه به خودت فرصت خلاقیت میدهی و نه به دیگری.
در تجربهها و مداخلههای مختلف تماشاگر بهجای شخصیت مهشید، فرزاد و حتا مهران بهروی صحنه میآمد و لحظهها و موقعیتهای بینظیر و به قول بوآل منحصر بهفرد و غیر قابل ترجمان توسط بازیگر دیگری خلق میشد. اما از اجراهای تئاتر شهر که بگذریم میخواهم از مهرداد نیری، آقایی حدودن شصت ساله، تماشابازیگر اجرای برلین در سالن جواد ذوالفقاری یاد کنم یکی دیگر از آن مداخلههای بینظیر که در تجربهی پیشین هم آن را نوشتم:
او لکنت زبان داشت و میگفت مهران به همان صورتِ تلفنی میتواند مشکل را حل کند . خواستم ایده اش را در اجرا نشان دهد ابتدا برایش سخت بود اما همه با تشویق او را همراهی کردیم تا به صحنه بیاید. او آقای مهرداد نیری بود که بعدن در روز اختتامیه جایزهی ویژهی هیئت داوران را بهخاطر حضور فعال و موثر در اجرای ما دریافت کرد. تلفنی با فرزاد شروع به حرف زدن کرد ابتدا به او حق داد که اتفاق پیشآمده یک امر بسیار طبیعیست و برای هر مردی پیش میآید یک مسئلهی علمی و اثبات شده است. مهشید هم اگر چیزی غیر از این را بگوید دروغ گفته است پس از این جملهی آخر، مهران به فرزاد گفت: با زبانی صمیمی با مهشید حرف بزن بهش بگو امکان داره این مسئله برای اونم پیش بیاد. با قهرکردن که مشکل حل نمیشه. اونکه نباید تورُ مجبور به دروغ گفتن بکنه و…
فرزاد در صحبت هایش گفت: مهشید اصلن حاضر به حرف زدن نمیشه که بخوام اینا رُ بهش بگم بعدشم اونکه بچه نیست منم بچه نیستم. نیازی به این حرفا نیست . الانم انقدر وقتم رُ تلف کرده که نمیتونم مهربانانهتر از این باهاش حرف بزنم … اون اگه این چیزایی که تو میگی رُ میفهمید که درُ قفل نمیکرد.
مهران : چرا نمیفهمه؟ اونم که زنه از این اتفاقات براش میافته چه برسه به تو. البته نمیدونم برای اونم علمی هست یا نه؟ ( خنده و تشویق تماشاگر)
تنوع دیدگاهها در برخورد با مسئلهی اجرای برلین آنقدر زیاد بود که من گاهی احساس میکردم با یک نوع تکثر فرهنگی در محل اجرا روبرو هستم. شبی از اجراها مردی میخواست بهجای فرزاد بازی کند که همسرش به او اجازه نداد چند دقیقه بعد زنی میخواست به جای مهشید بازی کند که ابتدا خجالت میکشید اما با تشویق همسرش در اجرا مداخله و نقش مهشید را بازی کرد. مدیریت و اجراگردانی چنین اتفاقاتی سخت است. ما هیچی شبی نمیتوانستیم پیش بینی کنیم که از لحاظ فرهنگی با چه نوع مخاطبی روبرو هستیم. از نقاط مختلف تهران میآمدند عدهای برای اولین بار بود که به محل اجرای تئاتر آمده بودند و عدهای مخاطب حرفهای. افرادی را داشتیم که هنگام نمایش با صدای بلند تلفنی حرف میزدند و وقتی میگفتم لطفن تلفن همراهِتون رُ خاموش کنید، باز هم با صدای بلند جواب میدادند که اوکی اوکی الان تموم میشه! در کنار اتفاقات نادر اینچنین، البته مخاطبان بسیاری هم داشتیم که چنان دغدغهمند با چالش اجرا ارتباط برقرار کرده بودند که در پایانِ اجرا درخواست میکردند بمانیم و اجرا را ادامه دهیم. به همین علت همیشه قبل از اجرا اندکی گیج و مضطرب میشدم. و تا آخرین اجرای نمایش این روال ادامه داشت. در بعضی از اجراها پیش میآمد زنانی که به وضعیت مهشید معترض بودند برای نشان دادن چهرهای جسورانه تر از زن بهجای مهشید بازی کنند؛ تمام تلاش و انرژی آنها صرف محکوم کردن فرزاد میشد. در مقابل زنانی هم بودند که از رفتار مهشید به شدت دلزده و گاهی عصبی میشدند و معتقد بود که مهشید بسیار غیر منطقی برخورد میکند و کاملن حق با فرزاد است.
همانند اجراهای پیشین، نمایش برلین هیچ نقطهی پایانی نداشت. هیچوقت. چرا که وقتی ما اتمام اجرا را اعلام میکردیم تا دقایق طولانی بحث مردم با ما و در نهایت بیرون از مجموعه و در میان خودشان ادامه پیدا میکرد. و ما تماشاگران زیادی داشتیم که بارها به تماشای اجرا میآمدند. خیلی از این گفتوگوها در فضاهای مجازی هم ادامه پیدا میکرد. ما آنجا هم با مردم همراه میشدیم. در نهایت همه از ما دربارهی اجرای بعدی و نمایش جدید میپرسیدند و من میگفتم فعلن برلین روی صحنه است. روزهای آغازین آشنایی با درام ستمدیدهگان مدام میپرسیدم منظور بوآل از آزاد شدن انرژی تئاتر در این ارتباط دوسویه چیست؟ بله، اینجاست که انرژی تئاتر آزاد میشود و این فضای شاد، چالش برانگیز و بینظیر در اجراها با زبان بی زبانی به ما میگوید: شهامت شاد بودن داشته باش! شعاری که بوآل با الهام از جملهی معروف امانوئل کانت: شهامت اندیشیدن داشته باش! عنوان کرده است!
کردستان
تیر ۱۳۹۶