نوری برای جایگاه تماشاگران کافی بود تا ذره ای روشنایی به آن ببخشد. و همانند آن برای صحنه. کاناپهای در وسط که فرزادروی آن دراز کشیده و خواب است.
من: نمایشِ امروز به شیوه ی مونو/شورایی و با مشارکت شما اجرا خواهد شد. طبیعتن وقتی صحبت از مشارکت می شود منظورما حضور فعال شما در اجراست..
موضوع این اجرا دروغه (سکوت ) لازمه راجع به دروغ توضیح بدم یا واژهی آشناییه؟ به نظر شما همیشه باید راستِشُ گفت؟ یا میشه جاهایی هم دروغ گفت؟خب، بعضی وقتها آدمها توی موقعیتهایی قرار میگیرن که برای مثال مجبور میشن عقیدهشون رو راجع به مسئله ای بیان کنند. (مکث) یا خیلی ساده تر بگم : آدمی بخواد خبری رو به کسی برسونه. (مکث) به سوال کسی پاسخ بده (مکث) به نظر شما اینجور وقتها بایدراستگو بود یا دروغ گفت؟
مصلحت؟ موافق این حرف هستین که مصلحت میتونه دروغ رو توجیه کنه؟
اگه همیشه راستگو باشیم کارهامون پیش نمیره!
موافق این حرف هستین؟دروغ گفتن چه پیامدهایی رو میتونه در پی داشته باشه؟ همهی اینها سوال هایی بودند که در بحث با تماشاگران مطرح کردم. این صحنه حدود ده دقیقه طول کشید (که بعدها فهمیدم طولانی بوده و میتواند کمتر باشد) و حداقل، اکثریتِ جمعِ حاضر، نظراتِ خودشان را در ارتباط با دروغ و صداقت بیان کردند.
الگو (اجرای مدل) آغاز شد :
فرزاد تلفن به دست از مهشید می خواهد از اتاق بیرون آمده و با مادرش حرف بزند. (سکوتِ مهشید)
فرزاد عصبی است اما نمیخواهد خشونت به خرج دهد. از اتفاقِ پیش آمده هم پشیمان نیست. او عصبانیتَش را در خود فرو میریزد. چون معتقد است می شود همهی مسائل را از طریق گفتوگو حل کرد. اکنون این امکان از او سلب شده است. اینها را در یک تکگویی با لحنی تند و کمابیش عصبی مقابل دربِ اتاق خطاب به مهشید نشان می دهد. (که برخی از تماشاگران بعد از اجرای الگو در مشارکت، این تکگویی را خیلی مهم جلوه دادند و اینگونه حرف زدن با این لحن را موجب افزایش ناراحتی مهشید دانستند . فرزاد خود گفتوگو را از خود سلب کرده است . برای همین شکلهای مختلفی از این تکگویی را اجرا کردند)
همه چیز از آنجا شروع میشود که خوابِ فرزاد همسرش مهشید را دچار سوتفاهم میکند. فرزاد میگوید که خواب دیدن یا ندیدن، فکر کردن یا فکر نکردن دستِ خود آدم نیست. و همهی اینها هیچ ربطی به دوستداشتن یا دوستنداشتنِ همسرِ خود آدم ندارد. مهران (برادر مهشید که فرزاد به ناچار به او زنگ زده است) تائید و همذات پنداری میکند. خواستهی فرزاد از مهران این است که همهی این حرفها را او نیز به مهشید بگوید. که مهران نمیپذیرد چون خجالت میکشد.
فرزاد در تماس مجدد با مهران بحثِ شان می شود. مهران او را سرزنش میکند که چرا با گفتن یک دروغ خود را خلاص نکرده یا الآن که راستَش را گفته چرا بایک معذرت خواهی مشکل را حل نمیکند؟ فرزاد در حالی که مدام مانع خشونت خود می شود میگوید که نخواسته دروغ بگوید. و از این به بعد هم هیچوقت دروغ نمیگوید. معذرت خواهی هم نمی کند چون کار اشتباهی نکرده است. اگر عذرخواهی کند این عذرخواهی هم خودش دروغ است. ( بعضی از تماشاگران به غرورِ بیش از حدِ فرزاد اشاره داشتند)
آیا واقعن فرزاد غرور بیش از حدی دارد؟ برخی دیگر پاسخِشان کاملن برعکس این قضیه بود و معتقد بودن که اگر فرزاد عذرخواهی کند از یک طرف رفتار مهشید را تائید کرده است که این مشکل را در آینده بیشتر میکند و در موقعیتهای دیگری ادامه خواهد داشت و از یک طرف هم بیثباتی فرزاد را نشان میدهد.
آخرین تقاضای فرزاد از مهران این است که برای او لباس بخرد و بیاورد که مهران می گوید به خاطر ساعتِ کاریاش نمیتواند این کار را انجام بدهد. فرزاد فکری به ذهنَش میرسد. چادر نماز مادرش را که آنجاست بر میدارد و با آن بیرون میرود. قبل از رفتن تا ده شماره به مهشید فرصت میدهد از اتاق بیرون بیاید و بهخاطر رفتارش عذرخواهی کند. تا ده میشمارد . اتفاقی نمیافتد. میرود.
فرزاد میتوانست دروغ بگوید بپیچاند تا راحت به مصاحبهاش برود
نه، اینگونه فرزاد دروغگویی که به نفع منافعَش همرنگِاطرافَش شده است بیش نیست
سکوتِ مهشید طبیعی است. هر زنِ دیگری هم بود دچار این سکوت میشد. او از اینکه فرزاد این حرف را زده است ناراحت نیست او فقط دارد به خودش فکر می کند. الآن حرف زدن با مهشید درست نیست مشابه این مسئله برای زنان اطراف من پیش آمده است.
یعنی شما در این موقعیت میگویید که فرزاد هم باید سکوت کند؟ به نظر من باید آگاهی و شعور مهشید به اندازه ی پذیرش این مسئله بالا برود
این درسته اما فکر میکنم نحوهی برخوردِ فرزاد در ادامه درست نیست او خیلی جدی و با غرور با مهشید حرف میزند. حق به جانب است. اینطور طبیعی است که مهشید بیرون نیاد.
و بسیاری نظراتِ دیگر که گفته شدند و راجع به آنها بحث شد. گفتم برای ایجاد تغییر در وضعیت موجود باید ایدهها و حرفهای شما را در بوتهی عمل ببینیم.
من : ما یکبار دیگه با هم نمایش رو میبینیم و اینبار هرجا که حس کردین میتونین تغییری ایجاد کنین یا تشخیص دادین چیزی هست که میتونه تغییر کنه … با گفتنِ کلمهی کافیه توسط شما، کار رو متوقف میکنیم تا ایدهی شما رو آزمایش کنیم. صحنه در اختیار شماست.
دوباره اجرا را به تماشا نشستیم. درست هنگام آخرین واژهی تک گویی فرزاد با لحنی تند و کمابیش عصبی مقابل دربِ اتاق خانمی اشاره کرد که می خواهد جای مهشید بازی کند . با تشویق او را همراهی کردیم. مهشید از اتاق بیرون آمد مقابل فرزاد ایستاد و در حرف هایش خواست به او بفهماند که برخوردش با یک خانم محترمی چون او درست نیست. گفت میخواست که بیرون بیاید و بگوید این جریان را به فراموشی میسپارد اما پشیمان شده و هرگز فرزاد را نمی بخشد. دوباره وارد اتاق شد. از تماشاگران دربارهی حرفها و عملکردش پرسیدم.
برنت بلر در زمانی که به تهران آمده بود بارها تاکید کرد که همیشه به دنبال سرکوبگر روی صحنه نگردید و سعی نکنید حتمن بازیگری را سرکوبگر معرفی کنید. گاهی اوقات سرکوب از بیرون به موقعیت نمایشی تحمیل میشود. این نکته تا همین اکنون هم ذهن منرا به خود درگیر کرده است. ما گاهی اوقات جوری سرکوبگر را مشخص میکردیم که انگار به دنبال مقصر و متهم گشته ایم. غافل از اینکه سرکوبگر کس یا جای دیگری است.
در این اجرا حدود هشت نفر با مداخله در موقعیت نمایشی به روی صحنه آمدند.
مداخله در اجرا و بازیِ تماشاگراناز حیثِ مونولوگ بودنِ نمایش، بسیار جذاب تر از حالت معمولِ مشارکت در تئاتر شورایی بود. وقتی شاهد اجرای یک مونولوگ هستیم دنیایی سوال، ابهام و حتا پیچیدهگی در ذهن ما ایجاد میشود و تعاریف متکثری در ذهنِمان از شخصیتهای غائبی که حضور ندارند شکل میگیرد. و لحظهای که قضاوتِ تماشا_بازیگران را بههنگام مشارکت، شاهد هستیم برایمان جذاب است و وقتی که میآیند و پاسخِ تک گوییِ شخصیت حاضر را می دهند براین جذابیت میافزاید. در واقع وقتی یک مونولوگ، شورایی می شود دنیای تک صدایی به چند صدایی تبدیل میشود.
یکی از تماشا_ بازیگرها آقایی حدودن شصت ساله بود که میگفت مهران به همان صورتِ تلفنی میتواند مشکل را حل کند . خواستم ایده اش را در اجرا نشان دهد ابتدا برایش سخت بود اما همه با تشویق او را همراهی کردیم تا به صحنه بیاید. او آقای مهرداد نیری بود که بعدن در روز اختتامییه جایزهی ویژهی هیئت داوران را بهخاطر حضور فعال و موثر در اجرا دریافت کرد. تلفنی با فرزاد شروع به حرف زدن کرد ابتدا به او حق داد که اتفاق پیشآمده یک امر بسیار طبیعیست و برای هر مردی پیش میآید یک مسئلهی علمی و اثبات شده لست مهشید هم اگر چیزی غیر از این را بگوید دروغ گفته است پس از این جمله ی آخر، مهران به فرزاد گفت با زبانی صمیمی با مهشید حرف بزن بهش بگو امکان داره این مسئله برای اونم پیش بیاد با قهرکردن که مشکل حل نمیشه. اونکه نباید تورو مجبور به دروغ گفتن بکنه و… فرزاد در صحبت هایش گفت: مهشید اصلن حاضر به حرف زدن نمیشه که بخوام اینا رو بهش بگم بعدشم اونکه بچه نیست منم بچه نیستم. نیازی به این حرفا نیست . الانم انقدر وقتم رو تلف کرده که نمیتونم مهربانانهتر از این باهاش حرف بزنم … اون اگه این چیزایی که تو میگی رو میفهمید که درو قفل نمیکرد.
مهران : چرا نمیفهمه؟ اونم که زنه از این اتفاقات براش میافته چه برسه به تو. البته نمیدونم برای اونم علمی هست یا نه؟ ( ناخودآگاه سالن از خنده انگار منفجر شده است)
نمایشنامه ی برلین از آنجا که خرده پیرنگها و پایانی باز دارد بسیار مناسب برای اجرا به شیوهی تئاتر شورایی است. موضوعی بسیار نزدیک به فرد فردِ جامعه که پیشامدش برای هر کسی ممکن است. نمایشی ناتورالیستی و بسیار باور پذیر، بهگونه ای عین زندهگی که بهراحتی میشود مهشید را فهمید و به جای او بازی کرد مهران و فرزاد را نیز. فضایی باز برای درگیر شدن با یک مسئلهی اجتماعی و اساسن یک تئاتر اجتماعی.
اتفاقات عجیب و غریب زیادی در اجرا پیش آمد. فضا بهگونه ای بود که همه میخواستند مشارکت کنند. به همان اندازه که بحث و گفتوگو وجود داشت به همان میزان هم مداخله. در کنارِ بحث های بسیار جدی وآموزنده، آنقدر هم خندیده بودیم که تمام صورتها قرمز شده بود … واین فضای شاد از قابلیت های بی نظیر تئاتر شورایی است و به همه در اجرا به زبان بیزبانی میگوید: شهامت شاد بودن داشته باش!
من: زمانی که هنوز مشارکت ومداخله وجود دارد نباید اجرا را قطع کرد اما بهخاطر محدودیتِ زمانیِ این جشنواره و همچنین دو سانس بودنِ اجرای ما، بهناچار به کار پایان میبخشیم. گاهی جلساتِ مجادله به جلسهی قانونگذاری نیز منجر می شود. تئاتر قانونگذار خود تکنیکی مستقل در تئاتر شورایی است که خودِ آگوستوبوآل به مدد آن، سیزده قانون را در مجلس پارلمانی برزیل به ثبت رساند. یادش گرامی باد که همواره تک تکِ واژههای پیامش در روز جهانی تئاترِ سال ۲۰۰۹ سرلوحه ی فعالیتمان در تئاتر شد : تئاتر تنها یک اتفاق نیست. یک روش زندگیست. همهی ما بازیگریم...
مونولوگ یک فرمِ انتقادی است. یک اعتراض به وضعیتِ موجود. وقتی در کالبد تئاتر شورایی قرار میگیرد امکان تغییر را فراهم میکند. انگار دو قدرت انتقادی به هم پیوسته اند. یک پیوستهگی نیرومند که حداقل در اجرای برلین مشهود بود.
وقتی همه رفته بودند و ما داشتیم کاناپه و سایر وسایلِمان را از سالن ذوالفقاری (تجربهی فرهنگسرای ارسباران) بیرون می آوردیم نوید گودرزی (بازیگرِ اجرای الگو) مشغولِ مشاهدهی مجادلهی چند نفر از تماشاگران باهم بود. که با تعجب گفت اینها هنوز دارند بر سر موضوع بحث میکنند. در آن لحظه به یاد آگوستو بوآل افتادم و یاد سوالی که در روزهای آغازینِ آشنایی با درام شورایی از خود پرسیدم:
وقتی انرژیِ تئاتر آزاد میشود چه اتفاقی میافتد؟