زیبایی شناسی

امر زیبایی شناسی در تئاتر شورایی شکل و محتوای متفاوتی نسبت به جریان مرسوم تئاتر دارد. البته در نگاهی عامیانه، برخی این نوع از تئاتر را فاقد زیبایی شناسی و آن را صرفن معطوف به امر جامعه شناسانه‌ای می‌پندارند که تلقی بسیار نادرستی است.

این افراد روحیه‌ی مشارکت و شاخصه‌ی اجتماعی این تئاتر را در نگاهی سطحی نگرانه این‌گونه توصیف می‌کنند. حتا گاهی عده ای فراتر از این حرف‌ها این نوع از تئاتر را که رویکردی آموزشی، اجتماعی و درمانی را با خود به هم‌راه دارد. هنر نمی‌دانند. در خوش‌بینانه ترین حالت، این افراد را سطحی‌نگر خطاب می‌کنیم. و باید گفت که در این تئاتر نه تنها زیبایی شناسی وجود دارد بلکه با جنس متفاوتی از آن هم روبرو می‌شویم. علی اکبر علیزاد در مطلبی صورت بندی شده با نام یادداشت‌هایی پیرامونِ تئاتر حاشیه می‌گوید : تاتر حاشیه خود را از شر دست زدن‌های تماشاگر، متون برجسته، بازی‌های درخشان، و در کل  “چه بازی قشنگی، چه کارگردانی خوبی” خلاص می‌کند.

در سیستم تئاتری آگوستو بوآل نیز تا حد زیادی آدابِ تئاتری برچیده می‌شود و دیگر قراردادهای رایج و زیبایی شناسانه‌ی تئاترِ مرسوم کارکردی ندارد. تماشاگر درسکوت و تاریکی فقط به نظاره نمی نشیند بلکه خود در ساخت اثر هنری شریک می‌شود.

این‌جا اولین تفاوت‌ها خود را نشان می‌دهد، سال‌ها پیش ویلیام شکسپیر تئاتر را آینه‌ای که ما خود را در آن می‌بینیم تعریف کرده است اما آگوستو بوآل می‌گوید تئاتر هم‌چون آینه‌ای است که می‌توانیم درآن دست ببریم و تصویر خود را تغییر دهیم. این نگاهِ متفاوت در این‌جا حادتر می‌شود. و امر زیبایی شناسی جور دیگری معنا می‌شود.

همان‌طور که پیش‌تر گفته شد تئاتر شورایی را می‌توان در هرجایی اجرا کرد به این معنا که ما می‌توانیم در بزرگ‌ترین سالن‌های حرفه‌ای تئاتر و با بهره گیری از بهترین امکاناتِ آن، یک تئاتر را با روش‌ها و سیستم تئاتری آگوستو بوآل اجرا کنیم و در عین حال با همین روش‌ها نیز می‌توانیم درگوشه‌ای از پارک یا خیابان هم به اجرا بپردازیم. آیا با یک نوع دگرگونی در معنای زیبایی شناسی برخورد نمی‌کنیم‌؟

اگر در تئاتر مرسوم همه چیز ساخته می‌شود که تعادلی روی صحنه ایجاد شود تا بهترین حالت برای نشان دادن فرآورده شکل بگیرد در تئاتر شورایی شاید همه چیز برهم زده ‌شود تا روی صحنه فرایند زیبایی شناختی مورد نظر تسهیل‌گران تئاتر کاربردی طی شود. فرایندی که مدام در حال تغییر و دگرگونی است. آگوستو بوآل در ارتباط با چنین فضایی می‌گوید: هرجا فضای بازی‌گر از فضای تماشاگر جدا باشد یا وقتی بین دو زمان گسست ایجاد شود آن‌جا فضای زیبایی شناختی است. بوآل در واقع از نوعی دوگانه‌گی و دوگانه‌سازی سخن می‌گوید او معتقد است هرگاه انسان در مقام تماشاگر به نقطه‌ای نگاه کند آن نقطه‌ی تمرکز تبدیل به فضای زیبایی شناختی می‌شود. ضمن این‌که او در کتاب رنگین کمان آرزو صحنه را فضای کوچک‌تری از یک فضای بزرگ‌تر تعریف می‌کند و می‌گوید هرجایی می‌تواند صحنه باشد.

همه چیز از زیبایی شناسی، صحنه پردازی و حتا کاتارسیس، معانی متفاوتی نسبت به قبل پیدا می‌کنند. وقتی هدف برهم زدن تعادل است و می‌خواهیم ابزار تولید را به دست مردم بدهیم، در چنین حالتی صحنه‌ی ما باید از جنس آنان و برای آنان باشد. نباید صحنه‌ای تجملاتی و در تناقض با مفهوم سرکوب و یا زنده‌گی روزمره‌ی مردم بسازیم.

… نباید تصور شود نمایش‌های ما پر هزینه‌اند، تمام مواد صحنه‌ای را باید از اشیای بازیافتی و دوباره قابل مصرف بسازیم. باید از دور ریختنی‌ها یا چیزهای ارزان قیمت مبتکرانه استفاده کنیم. مخصوصا باید سعی کنیم موادی را به کار ببریم که در محوطه‌ی اجتماع به‌راحتی پیدا شوند و آن‌ها را تغییر شکل (زیبایی شناسانه) دهیم. (بوآل، تئاتر قانون‌گذار، ص۱۳۰)

بوآل در اصطلاح این‌گونه بیان می‌کند که ما باید به صحنه نگاریِ جوکر برسیم.  فراموش نکنیم مداخله‌ی مستقیم تماشاگر امکان دارد باز هم همه چیز را برهم بزند در این مداخله مفهوم کاتارسیس نیز دگرگون می‌شود. وقتی تماشاگر تبدیل به بازی‌گر می‌شود کاتارسیس دیگر به معنای هم‌ذات پنداری با قهرمان داستان و رسیدن به آرامش نیست بلکه کاتارسیس هم در برهم زدن همان تعادل شکل می‌گیرد.

هدف تئاتر ستمدیدگان، ایجاد آرامش و تعادل نیست بلکه برهم زدن آرامش است تا راه را برای عمل باز کند. هدف آن به تحرک واداشتن است این تهییج و تحریک با عملی که در نتیجه‌‌ی آن می آید (توسط تماشاگران و به نام همه انجام می شود) تمام قفل‌هایی را که تحقق بخشیدن به این عمل را ممنوع کرده اند، می‌شکند. یعنی تماشا_بازی‌گران را تخلیه می‌کند، و یک کاتارسیس است. کاتارسیس قفل‌های زیان آور! و خیلی مطلوب و خوشایند است. (رنگین کمان آرزو ص۷۸)

پس درپایانِ این مبحث در می‌یابیم که واژه‌ها را در این جنس از تئاتر باید دوباره بشناسیم. و به گونه‌ای دیگر درک کنیم. زیبایی شناسی و کاتارسیس این‌جا جور دیگری شکل می‌گیرند. بوآل در این رابطه نیز می‌گوید:

برای برخی از این گروه‌ها، واژه‌هایی چون قهرمان نمایش، سرکوب‌شده و نیز تئاتر مرسوم معنای چندانی ندارد. بحث کاتارسیس حتا از این ها نامفهوم تر است. در فرانسه، شاگرد یکی از مدارس کارودانش در جایی به من گفت که هرگز متحمل سرکوبی نشده است. چه مصیبت عجیبی … و بعد شروع کرد به حرف زدن در مورد سرکوب‌های عظیم

(تئاتر قانون‌گذار، ص۹۴)